کارن سرهنگیکارن سرهنگی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

دنیای ما **کارن**

مامان مو نانایی

دیروز بعداز ظهر که از اداره برگشتم خیلی خسته بودم و خوابم می اومد و کارن طبق معمول می خواست باهاش بازی کنم من الکی دراز کشیدم و خودمو به خواب زدم . اومده بود بالا سرم : مامان دون(جون) مامان بن شو (بلند شو) مامان بیا کشتی مامان مو قشنگ مامان مو نانایی(نارنجی) بلا حرفایی که به خودش می زنم رو داشت بهم برمی گردوند غلط غلوطای پسرم: عس عس = عسل دخه = سه چرخه زیانتا= زانتیا کاموزی= کامیون بوفوم=تصادف مکب عب= مکعب (قبلا) ماکینی (الان) ماکانی = ماکارونی زم بیم بیم = سیب زمینی اوغن=روغن ...
19 تير 1393

عشق کوچولوی مامان

پسرم لبخند بزن میخوام ازت عکس بگیرم فدات شم زندگیم با این لبخندت این موهاشم که همچی کج و معوجن هنرمندی بنده می باشند - پسرم داری چیکار میکنی ؟ کارن: سی دی بازی دیسک می دونی ؟ این می دونی تازگیا افتاده رو زبونش هر چی میگه آخرش میگه می دونی سرشم باهاش تکون میده اون لحظه دوس دارم بخورمش بینندگان محترم اینم آخر سی دی  بازی- می دونی عشق پمپ بنزین- بابا منم بیزین     ...
14 تير 1393

سخنان زیبا از بزرگان برای پسرم

به کسی اعتماد کن که بتواند سه چیز را در تو تشخیص دهد ... اندوه پنهان شده در لبخندت را... عشق پنهان شده در عصبانیتت را... و معنای حقیقی سکوتت را ...   در مقابل سختی ها همچون جزیره ای باش که دریا هم نمی تواند سرش را زیر آب کند...   به یاد داشته باش که امروز طلوع دیگری ندارد.   همه آبهای دریاها هم نمیتوانند یک کشتی را غرق کنند مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند بنابراین تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت مگر اینکه شما اجازه بدهید!   گاهي خداوند درها و پنچره ها را به رويت مي بندد    زيباست كه اينگونه فكر كني، شايد بيرون طوفان است   گاهي خداوند ...
11 تير 1393

منو ببخش

کارنم  عزیزتر از جانم   تمام هستیم   زندگیم مثل باران های بی اجازه ، وقت و بی وقت در هوایم پراکنده ای و من بی هوا ناگهان خیسم از تو.... دیشب بازدوباره کم طاقتی کردم دعوات کردم و بدجور سرت داد کشیدم این قدر ناراحتم که اشک امونم رو بریده هر چند که فوری از دلت درآوردم و غرق بوسه ت کردم ولی هنوز با خودم کنار نیومدم این روزا خیلی مامان بدی شدم خیلی کم حوصله شدم و تند تند دعوات می کنم منو ببخش ببخش ببخش ...
11 تير 1393

عشق موبایل

وای وای وای آخ آخ آخ آخ به قول خودت شیرین زبونم این روزا بدجوری عادت کردی به گوشی بابا و یب تاب (لپ تاپ) تا بابا از درمی آد  کارن : گوشی بابا میگیریش دستت رمزشو میزنی با صدای بلندم می خونیش :   یک .... فشت (هفت)........ اوووکی (oookiiii) میشینی دو ساعت تموم باهاش بازی می کنی یه چیزایی رو توش کشف می کنی که من و بابا تا حالا ندیدیم یه جوری غرق می شی که نه صدامونو میشنوی نه می بینیمون این موضوع خیلی من و بابا رو ناراحت کرده فقط با یه ترفند حاضر میشی گوشی رو پس بدی من میرم باموبایل خودم زنگ میزنم به بابا تو که میبینی داره زنگ میخوره میدیش دست بابا ولی منتظر می مونی ک...
10 تير 1393

مسابقه سوارکاری

دیروز مسابقه ی سوارکاری بود و دو تا از  اسبای دایی بهنام مقام آوردن گام زن  اول شد  و   اسکای  دوم     کارن و آوا قبل از شروع مسابقه داوران محترم بعد از مسابقه به ترتیب : کارن - باراد - فربد     ...
7 تير 1393
1